Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5015 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accrual
U
افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
escalation
U
افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
increase in value
U
افزایش ارزش
capital apprecation
U
افزایش ارزش سرمایه
appreciations
U
افزایش ارزش دارائی
appreciation
U
افزایش ارزش دارائی
capital gains
U
افزایش ارزش سرمایه زش
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
to increase
[to, by]
U
افزایش یافتن
[به مقدار]
maximum permissible temperature rise
U
حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
uninitialized
U
ارزش اغازی داده نشده مقدار اولیه نگرفته
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
gained
U
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain
U
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gains
U
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
duble option
U
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
accumulated depreciation
U
کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
intensive cultivation
U
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
boosts
U
افزایش دادن چیزی
boosting
U
افزایش دادن چیزی
boosted
U
افزایش دادن چیزی
boost
U
افزایش دادن چیزی
tune
U
تنظیم با مقدار کوچک پارامترهای سخت افزاری یا نرم افزاری برای افزایش کارایی
tunes
U
تنظیم با مقدار کوچک پارامترهای سخت افزاری یا نرم افزاری برای افزایش کارایی
to fire up something
U
با تحریک چیزی را افزایش دادن
two cents
<idiom>
U
تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
a mere nothing
U
هیچ
[اهمیت یا ارزش چیزی ]
roll back
U
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
in a way
<idiom>
U
به مقدار از چیزی
a mere nothing
U
هیچ و پوچ
[اهمیت یا ارزش چیزی ]
minimum
U
کوچکترین مقدار چیزی
pour
U
مقدار ریزپ چیزی
pouring
U
مقدار ریزپ چیزی
excess
U
مقدار زیادی از چیزی
excesses
U
مقدار زیادی از چیزی
pours
U
مقدار ریزپ چیزی
poured
U
مقدار ریزپ چیزی
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
There is more to it than meets the eye.
U
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
yardage
U
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
makeweight
U
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
footage
U
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
slutsky theorem
U
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
increased
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
bulking
U
افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
accretion
U
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
wagners law
U
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
ad valorem
U
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
trap
U
وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
neoclassical theory of value
U
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
U
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
res
U
شی ء بخصوص ماده
specifics
U
بخصوص خاص
specific
U
بخصوص خاص
particular
U
خاص بخصوص
value added
U
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
U
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
U
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
featureless
U
بدون سیمایاجنبه بخصوص
mannerisms
U
سبک بخصوص نویسنده
mannerism
U
سبک بخصوص نویسنده
i mentioned one case in p
U
یک مورد بخصوص را ذکرکردم
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
why did you mention that onep
U
چه شد که ان یکی را بخصوص ذکر کردید
predating
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predate
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predated
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
mannered
U
دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
to have a closed meeting
U
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
wildfowl
U
مرغ شکار بخصوص مرغهای ابی
poked
U
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
pokes
U
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecasting
U
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasts
U
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
poke
U
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
lion
U
[حکاکی سر شیر در معماری کلاسیک بخصوص در کتیبه ها]
poking
U
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecast
U
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
Expressionism
U
[جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
demand price
U
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index
U
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
currency devaluation
U
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
object language programming
U
برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
declarative statement
U
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion
U
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
elite
U
طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
accrued benefit
U
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
caught with hand in the cookie jar
<idiom>
U
مچ کسی را گرفتن
[بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
malthusian law of population
U
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
particular lien
U
حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
slowest
U
تدریجی
slowed
U
تدریجی
step-by-step
U
تدریجی
progressive
U
تدریجی
gradual
U
تدریجی
piecemeal
U
تدریجی
imperceptible
U
تدریجی
step wise
U
تدریجی
step by step
U
تدریجی
gradatory
U
تدریجی
slowing
U
تدریجی
gradational
U
تدریجی
slow
U
تدریجی
slows
U
تدریجی
slower
U
تدریجی
insti
U
تلقین تدریجی
fail softly
U
با خرابی تدریجی
insti
U
ریزش تدریجی
progressive paralysis
U
فلج تدریجی
progressive relaxation
U
ارمیدگی تدریجی
progress payments
U
پرداخت تدریجی
piecemeal
U
بطور تدریجی
erosion
U
تحلیل تدریجی
progressive assambly
U
نصب تدریجی
step by step excitation
U
تحریک تدریجی
progressive burning
U
سوزش تدریجی
quantizer
U
تدریجی کننده
fail soft
U
تخریب تدریجی
quantize
U
تدریجی کردن
instillation
U
ریزش تدریجی
delelopment
U
تکامل تدریجی
living death
U
مرگ تدریجی
evanescence
U
زوال تدریجی
graduality
U
تدریجی بودن
piecemeal
U
بتدریج تدریجی
gradations
U
انتقال تدریجی
gradation
U
انتقال تدریجی
gradualness
U
تدریجی بودن
scale down
U
کاهش تدریجی
corrosion
U
فساد تدریجی
partial shipment
U
حمل تدریجی
evolution
U
تکامل تدریجی
fail soft
U
با خرابی تدریجی
glaucoma
U
کوری تدریجی
escrow
U
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
dosages
U
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
U
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
evolution
U
تحول تکامل تدریجی
insinuation
U
نفوذ دخول تدریجی
progressive burning
U
سوختن تدریجی خرج
instilment
U
ریزش و تلقین تدریجی
processes
U
پیشرفت تدریجی ومداوم
intergradation
U
محو سازی تدریجی
progressional
U
دارای پیشرفت تدریجی
gas degeneration
U
فساد تدریجی گازی
process
U
پیشرفت تدریجی ومداوم
graduating
U
تغییر تدریجی کردن
graduates
U
تغییر تدریجی کردن
graduate
U
تغییر تدریجی کردن
gradual
U
شیب تدریجی واهسته
evanescence
U
فقدان تدریجی ناپایداری
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
abklingen
U
محو شدن تدریجی احساس
lysis
U
سقوط وزوال تدریجی مرض
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
evolutionism
U
اصول ترقی و تکامل تدریجی
Recent search history
Forum search
1
براى خودت ارزش قائل باش
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
time is prceious it has great
1
مقدار دهدهی بزرکترین عدد اعشاری چیست
1
او واقعا ارزش رفاقت رو داره واسه من
1
confinement factor
1
She ferreted in her handbag and found nothing.
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1
دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com